میترسم دنیا به پایان برسد و من در چشم تو
جایی نداشته باشم .
میترسم کلمات نتوانند شوق مرا
به تو توصیف کنند .
میترسم کبوترانی که به سمت تو
پرواز میدهم نارسا باشند .
شب طولانی شده است و تا چشمان تو هست
آفتاب جرات برآمدن ندار ...
( نگاهم کن تا مثل صبح نورانی شوم )
اسمتو روی سیگار نوشتم برای اولین بار
کشیدم تا از یادم بری
اما نمی دونستم میری تو نفسمو
میشی همه کسم . . . .
دوست دارم نه برای اینکه شدی همه کسم
دوست درام نه برای اینکه شدی همه زندگیم
میگم دوست دارم چون ارزششو داری
منم انقد دوست دارم که وقتی پیشمی
میخوام جونمو قربونت کنم
انقدر می خوامت که به خدا شدم بیدل
چون دلم همیشه پیش توست...
گاهی نیاز داری به یه آغوش بی منت که تو رو فقط و ففقط واسه
خودت بخواد که وقتی تو اوج تنهایی هستی با چشماش بهت بگه هستم تا تهش...
بلاخره یه روز به آرزوی بچگیام می رسم..
در صف اول نماز
جلوتر از پیش نماز، می ایستم
و همه به من اقتدا خواهند کرد..
چقدر عزیز خواهم شد..!
نماز که تمام شود، همه به سمت من خواهند آمد..
چند قدم که حرکت کنند
کسی فریاد می زند:
بلند بگو
"لا اله الا الله"
ما به هم نمیرسیم..
دست های ما
دو شاخه اسیر
از دوتا درخت دور،
در دو جنگل جداست...
ای شکوفه های سرخ تو
آرزوی برگ های زرد من!
از قضا اگر تبر
از تنه، من و تو را رها کند؛
باز ما دو پایه می شویم
گیر کرده در دو سمت صندلی..
باز هم
ما به هم نمیرسیم...
چقد سخته که تو باشی،
منم باشم؛
ولی
قسمت نباشه...
خدایا!
امانتدار خوبی نبودم..
دلی که به امانت داده بودی،
شکست...
از یه جایی به بعد
آدم، دیگه دوست نداره همه چی درست بشه..
دوست داره همه چی
تموم شه...
تعداد صفحات : 6